هر چی هستی باش...
اما نفره سومه یه خلوت دو نفره نباش!!!!!!!!!!!!!!!!
خواستم بگویم آرام ِ جانم.......نوشتن از تو که هنر نمیخواهد ، صبر ایوب میخواهد و عمر نوح.!
من که نه ایوبم نه نوح...تنها سکوتم و سکوت و سکوت...
سکوت که میکنم نه اینکه منتظر کلام تو باشم ، تو خود موسیقی بیکلام زندگی منی ، فقط کلنجار میروم با واژه ها که کدامشان را انتخاب کنم ، هر چند.... انتخاب اگر حق مسلم من بود ، اوی ِ من در آغوش دیگری نبود...
همین که این فکر های مسخره روحم را خراش میدهند و جلو میروند ، حس میکنم باید یک نفر باشد تا سر روی سینه اش های های گریه کنم ، اما تلنگر میزنم که هی...خیال ِخام برت داشته..!
تو که نیستی......!!!
به جایت اما زانوانم را بغل میگیرم ، محکم به سینه میچسبانم ، بعدترش کویر گونه هایم را با باران ِ چشمانم اقیانوسی میکنم که از هر آرامی ، آرام تر باشد.!
مبهوت میشوم لابلای خاکستری خاک گرفته ی ذهنم و هوهوی باد که پنجره ی اتاقم را میلرزاند و یا شاید تیک تاک ِ ساعت ِ دیواری که با آونگ هایش انگار پـ ُـتک میزند بر سرم که ..."چقدر همه چیز با طعم ِ تو خوب است"
شب که از نیمه هایش خداحافظی کند و برود ، حسرت های گاه و بیگاهم در خیابان ِ یکطرفه ای به نام ِ تو شروع میشود
حسرت ِ پیام هایی که نوشته میشوند تا بخوانی اما هرگز ارسال نمیشوند...
حسرت ِ دستهایی که ندارمشان تا قفل کنم لابلای انگشتانم ، تا بوسه بارانشان کنم....
و حسرت ِ نوازشی که سمت و سوی تو را داشته باشد تا آرامم کند...
همه شان شبهایم را داغتر از آتش شومینه میسوزانند اما... هیچ وقت ِ خدا گرم نمیشوم ....
همین شبهایی که تو سر روی بالشت به خواب میروی شبهای است که خاطره ی بچگی هایم ، گلوی ِ احساسم را خفه میکند ، شبهایی که آسمان ابر باشد یا پر ستاره ، تو که باشی تاب نمی آورم از تو ترانه نسازم "و چقدر مضحک است فریب دادن ِ قلبم ! "
* میگوید : بانــــ ـــ ــ ـو .... ، "ماندنت به ازای رفتن ِ لحظه هایت تمام میشود"
میگویم : میدانم اما اینجور عاشقانه تر است...!!
این روزها کارم شده زُل زدن به صفحه ی سیاه همراهم ، همراه اولم را میگویم همان که همراه دوم را برایم آورد و حالا هم...
بیخیال رفیق..این قصه سر دراز دارد...
نه تویی که رفتی عوض شدی ، نه من چشمم کور شد که بتوانم فکرت را از سرم بیرون کنم ، زور بیخود نزن رفیق نیمه راه!!!!!!!!!!!!!
نظرات شما عزیزان: